سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچگی


89/2/24 ::  11:9 صبح

گیتیدسته صندلی چرخدار را رها کرد، جلوتر آمد، در مقابل مهرناز زانو شد و درمقابل دیدگان کنجکاور اطرافیان پاهای او را در آغوش گرفت و هق هق کنان گفت:
- التماست میکنم، حلالم کن. من به تو بد کردم. سامی گناهی ندارد. این منبودم که از راه به درش کردم و کار را به جایی رساندم که نتوانست در مقابلوسوسه هایم مقاومت کند. لعنت به من. خواهش میکنم مهرناز مرا ببخش و بگذارآسوده بمیرم.
یک لحظه به اندازه یک عمر طول کشید تا مهرناز دست پیش برد و او را از روی پای خود بلند کرد و گفت:
- با وجود اینکه برایم سخت است تو را به آن خدایی بخشیدم که انتقام مرا ازشما گرفت. حالا از اینجا برو. قبل از اینکه آنهایی که چون من تشنه اینانتقام هستند از راه برسند، از اینجا دور شو. پدر و ماردم اینجا هستند،همین طور دایی فتح اله و هومن. اگر شما را اینجا ببننند امان نخواهند داد.هومن الان در وضعی نیست که تحملاین برخورد را داشته باشد. تو هم بروسامی. درست است که به من بد کردی، ولی در عوض باعث شدی که زن مردی بشوم کهقلبش دریای از محبت است و ارزشش به اندازه گرانبهاترین گوهرهاست. دیگرتحمل دیدنتان را ندارم. زودتر از اینجا بروید. گیتی دست مهرناز را گرفتوکوشید تا ان را به لب نزدیک کند، ولی او با حرکت تندی دستش را عقب کشید وگفت:
- دیگر کافی است، تمامش کنید. گفتم تو را بخشیدم. دیگر چه میخواهید.
- آخر من به تو خیلی بد کردم. نمیتوانم باور کنم که مرا بخشیدی.
- من از تو توقع نداشتم، بلکه از مردی که با هم پای سفره عقد نشستیم وپیمان وفاداری بستیم، توقع داشتم که به عهدش وفادار بماند. از تو ممنون کهباعث شدی چهره پلیدش آشکار شود. من به سالهایی که با هم گذراندیم افسوسنمیخورم، بلکه به سالهایی افسوس میخورم که حاطره مردی در قلبم زنده بود کهبیهوده می پنداشتم مرگ مرموزش بین ما جدایی افکنده، در حالی که پرده خیانتو تزویر، دروع و ریا بین ما پرده کشیده بود و این بزرگترین درد در زندگیمن است که آزارم میدهد. بیا برویم دهناد وقت ملاقات نزدیک است. من هنوزبرادرم را بعد از هوشیاری ندید ه ام، برادر عزیزم را که چیزی نانده بودجانش را فدایم کند.
دهناد با مهربانی زیر بازویش را گرفت و گفت:
- برویم عزیزم.


  • کلمات کلیدی :
  • نویسنده : شهره

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    خانه
    پارسی بلاگ
    پست الکترونیک
    شناسنامه
     RSS 
     Atom 

    :: کل بازدیدها :: 
    57962


    :: بازدید امروز :: 
    1


    :: بازدید دیروز :: 
    9


    :: درباره خودم ::

    بچگی
    شهره
    وبلاگ بچگی رو به یاد بچگی اینجوری نام گذاری کردم

    :: لینک به وبلاگ :: 

    بچگی

    :: اشتراک در خبرنامه ::

     

    :: مطالب بایگانی شده ::

    اسفند 1387
    مهر 1388
    اردیبهشت 1389

    :: موسیقی وبلاگ ::

    خدمات وبلاگ نویسان-بهاربیست

    www.bahar-20.com -->

    جدیدترین کدهای جاوا